پارت شانزده

زمان ارسال : ۵۹ روز پیش

از سیاهی فرار می‌کرد. از هر چه در تاریکی قرار بود اتفاق بیفتد، می‌گریخت. او از هر چه در تاریکی وجود داشت متنفر بود. وقتی چشمانش را باز کرد، امیدوار بود هر چه هم که قرار بود ببیند تاریکی نباشد. دلش می‌خواست تمام این چیزها تنها یک خواب وحشتناک باشد. خو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید